رخت بنما
عذاب تو، حتی با تو شیرین است
عذابم می کنی، حرفی در آن نیست
برمگردان رویت زمن
من عذابت را تحمل می کنم
رخت بنما
تاب دوریت را من ندارم
هر چه گشتم تا ببینم آن جمالت
هیچ بود و هیچ
اینک من تورا می بینمت
آشکارا در رخ گل
بوی بهار
نوازشهای نسیم
من تورا در دید تنگ خود
به وسعت دریا، آسمان، حتی بیابان یافتم
من تورا سبز دیدم
و تو را کودکانه، در دفتر نقاشی ام
سبز، آبی کشیدم
من تورا در عمق قلبم یافتم
قلب من سجاده ی مهر تو است
روح من آشفته و سرگردان تو است
رخت بنما و ...
بر مگردان دیگر رویت زمن
۱۳۸۱
#مهربانو
#افسانه_لعل_میرزاده
آوانویس
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1