عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام به وبلاگ من خوش آمدید

نظرتان چیست؟

avanevis@






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 32
بازدید ماه : 44
بازدید کل : 54050
تعداد مطالب : 303
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


آمار مطالب

:: کل مطالب : 303
:: کل نظرات : 52

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 32
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 32
:: بازدید ماه : 44
:: بازدید سال : 1666
:: بازدید کلی : 54050

RSS

Powered By
loxblog.Com

شعر

وعده
پنج شنبه 29 فروردين 1391 ساعت 9:48 | بازدید : 205 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

 لزومی وقت مردن بر کفن نیست

مرا عشق لبش صد بار کفن کرد

مرا آراسته در گور بگذارید

من آنجا وعده دارم 

ببوسم یار و 

بچینم گل ز لعلش 

بگیرم گیسویش 

بیافتم در کمندش

لباسی چون عشق بر من بپوشید

مرا آراسته در گور بگذارید

تمام گور من را پر کن از گل

برم از شوق برایش شاخه ی گل 

بگویم این رسم وفا نیست

مرا در وعده ی یک بوسه تنها

میان چشمها  وا  گذاری 

الهی وعده دارم با یارم من امشب

بگیرم دستش و دامانش و

 یک بوسه از لب

 

 

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نقش لبت
پنج شنبه 29 فروردين 1391 ساعت 9:43 | بازدید : 215 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

 کامم تلخ شد 


آنقدر که


لب بر لب فنجان قهوه زدم



نقش لبت کم رنگ شد



خاطره ات اما نه 


 

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
چشمانت را ببند
پنج شنبه 29 فروردين 1391 ساعت 9:40 | بازدید : 205 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

 نگاهت آفت دل است

سم پاشی شان خواهم کرد

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
گناه من وتو
چهار شنبه 30 فروردين 1391 ساعت 20:29 | بازدید : 194 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

 

 

روی دوش زمین سنگینی می کند

 

بار گناهان من و تو

 

و زمین می لرزد

 

نام این زلزله نیست

 

ترس است بر اندام زمین

 

آسمان می گرید

 

 نام این باران نیست 

 

اشک های آسمان است به حال من و تو

 

تا بشوید

 

تا بریزد از روی زمین

 

این گناهان من و تو 

 

آسمان می غرد

 

نام این صاعقه نیست

 

اعتراض است 

 

به دیدن صبح تا شب حال من و تو

 

گاه پاره ابری جلوی چشم خودش می گیرد

 

 نام این ابری شدن آسمان نیست

 

بی صبری ست

 

از دیدن اینقدر گناهان من و تو

 

و بیابان تنهاست

 

خوش به حالش

 

آزاد است 

 

نام این خلوت نیست

 

مکث زمان است

 

ترسویی ست

 

ترس از پیدایش انسان و عشق و گناه

 

...

 

هیچ کس من را دوست نداشت

 

هیچ کس صبر نداشت 

 

و خدا می دید

 

و سکوت

 

نام این صبر است

 

مهربانی ست عشق است

 

که خدا می بیند

 

که خدا می داند

 

باز صبر می کند  

مهربان است به حال من و تو

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
قهر تا روز قیامت
چهار شنبه 30 فروردين 1391 ساعت 13:56 | بازدید : 186 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

 

قیامتی به پا کرده ام

بیا آشتی کنیم

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
می توان اگر خواست
چهار شنبه 30 فروردين 1391 ساعت 2:47 | بازدید : 184 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

می توان در تنگنای لحظه ای

عاشق شد

ودر این اندک وقت

با هیچ به همه چیز رسید

میتوان شهرت را

در اوج گمنامی یافت

وفلانی که امروز مشهور است دیروز خود آن گمنام بود

وچرا غمگین شد ؟

می توان غم را در پس پرده ی دل مخفی کرد و به خود زمزمه کرد

من شادم

می توان دید

پشت این دیوار غم

نو ریست به روشنایی دل

می توان پرواز کرد

می توان سخت را آسان دید

لیک

یک سئوال است اینجا

می توان با جان بی دل زیست؟

به گمانم دل من در همین نزدیکیست

دل من گم شده است

پیدا نیست

شاید در میان شب یلدا گم شد

نه دل من سرقت شد

مجرم را باید جست

مجرم را باید یافت

مجرم در همین نزدیکیست

یک سئوال اینجاست

می توان با جان بی دل زیست؟

همه انگشت تعجب به دهان می گیرند

می توان چهره ها را تعبیر کرد

و صدایی می آید

نتوان

می فسرم وبه خود می پیچم

پس من بیدل چه کنم؟

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
عشق برتر
چهار شنبه 30 فروردين 1391 ساعت 2:35 | بازدید : 177 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

 

 
دوستت دارم 

 

در کلام

 

دوستت دارم 

 

روی زبان

 

چیست این بی عمل بی مفهوم؟

 

می لغزد این پاره سرخ 

 

می سازد از چند حرف

 

کلمه ای بی عمل بی مفهوم

 

یادم آید آن وقت که سر خوش بدم

 

سر مست از باده و خندان بدم 

 

دو ستان بودند جمع چون مور و ملخ

 

...

 

زندگی یک رنگ نیست 

 

این بی وفا چرخ غدار همرنگ نیست

 

نیست بر وقف مراد و ساز جدایی می زند

 

سکه برگشت 

 

روز تیره شد

 

رفتند یک به یک دوستی کمرنگ شد

 

وقت عمل آمد ساز جدایی زده شد 

 

نیست کس که گیرد دست من

 

...

 

باز صدایی میآید 

 

دوستت دارم دخترم 

 

نشنیدم درست 

 

هان شاید گفت 

 

دوستت دارم خواهرم 

 

ندیدم عاشقی چون مادرم یا خواهرم

 

این است عشق حقیقی و راست

 

عشق مادر عشق خواهر یا برادر 

 

لیک گر باشند اینها با وفا 

 

چرخ روزگار می گردد بی وفا 

 

می روند نمی دانم کجا 

 

شاید آسمان یا جایی دگر

 

چیست عشق حقیقی 

 

کیست آن پایدار 

 

در سینه می آید ندا 

 

ترک گو این عشقهای کاذب 

 

دل مبند 

 

عشق برتر را بجوی 

 

عشق برتر چیست

 

او کیست و کجاست ؟

 

می توان حسش کرد 

 

می توان درکش کرد 

 

می توان دید او را لیک

 

از کوران انتظار دید نیست  

 

عشق برتر در همین نزدیکیست

 

خوب گفت سهراب 

 

لای این شب بو ها 

 

پای آن کاج بلند 

معشوق در همین نزدیکیست 

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
حرفهای آشنا
چهار شنبه 30 فروردين 1391 ساعت 2:28 | بازدید : 203 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

 

حرفهایت یاد آور اشکهایم بود

آشنا بود ولی کوتاه

با جذبه مثل حرفهای پدر

اما صداقت من کوتاه

اگر می دانستی که حرفهایت چقدر برایم ارزش داشت

حتی به بی صداقتیم هم اعتماد می کردی

کاش آیینه ها به تو می گفتند 

که ذهن من مرور خاطره هاست

کاش در این کوچ آدمیت همدمی بود

تا تو تنها نبو دی

چگونه می توان به اوج فکر کرد

نردبانها پله ندارند

کاش آسمان اینقدر کوتاه نبود 

که در آن غرق شویم و

از اوج غافل شویم

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
الهه ی شعر
چهار شنبه 30 فروردين 1391 ساعت 2:22 | بازدید : 195 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

 

گریخته  از نور

باز به سراغم می آید 

در میان تاریکی ها 

آشفته و پریشان 

آنگاه که هیچ نور امیدی روشن نیست 

آنوقت که چشم های غفلت بسته است 

درهجوم سکوت چیزی به من می گوید 

چیزهایی به من میگوید 

شبیه درد دل 

به رنگ غم 

زمزمه میکند

با چشمهای پر از خواهشش

قلم به دستم می دهد

ومن

بی خود در میان تاریکی 

معترض

قلم را به صفحه ی دلم میکوبم 

...

ای زیبای من 

امشب به سراغ من نیا

نجوای شبانه ات را با غمگینی دیگر بگو

اینجا همه با هم غریبه اند

کسی صدای احساس را نمی شنود

بوی جدایی وغربت همه جا را پر کرده 

اینجا 

همه سایه اند 

می آیند و می روند

بی تفاوت 

بی احساس 

...

اینجا 

کسی آبی آسمان را نمی بیند

وبه احترام  مرگ آفتاب سکوت نمی کند

ودر سکوت شط غرق نمی شود 

اینجا

همه به حرفهای دل می خندند

دیوانه می پندارنت 

و به انگشت تمسخر نشانت می دهند

اینجا

همه ی گلها یخی اند 

همه ی دلها سنگی

...

امشب در خلوت خود شمع روشن کرده ام

تا به سراغم نیاید 

و در ماتم مرگ احساس اشک می ریزم

غم زمانه بر پلکهایم سنگینی می کند 

امشب به سراغ من نیا 

ای زیبایم 

ای سرشار از احساس

ای همدم من 

اگر آمدی 

لا لا یی جدایی در گوشم زمزمه کن 

می خواهم بخوابم

تا ابد بخوابم 

ای الهه ی شعر 

مرا تنها بگذار 

افسانه لعل میر زاده



@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
صلوات بفرستید
یک شنبه 27 فروردين 1391 ساعت 14:39 | بازدید : 157 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

سلام

فاتحه ای بخوانید برای شادی روح تمام اسیران خاک

رضا گرگانی

علی محمد ابو القاسمی

یونس جدالی

و...

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1