عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام به وبلاگ من خوش آمدید

نظرتان چیست؟

avanevis@






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 39
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 51
بازدید کل : 54057
تعداد مطالب : 303
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


آمار مطالب

:: کل مطالب : 303
:: کل نظرات : 52

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 39
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 39
:: بازدید ماه : 51
:: بازدید سال : 1673
:: بازدید کلی : 54057

RSS

Powered By
loxblog.Com

شعر

پنج شنبه 17 اسفند 1396 ساعت 2:45 | بازدید : 90 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

 افسانه لعل میرزاده:
در هشت سالگی، تمام یخچالها،آبشارها و تمام کشورهای قاره ها را به حافظه سپرد، در یازده سالگی اکثر کتابهای دکتر علی شریعتی را خواند...
وهیچ کدام جز چند جمله ی ناب و چند اسم نویسنده، در خاطرش نماند، تنها شعری بود که آهنگ و سبکش را خودش ساخته بود و آنقدر به زبان کودکی اش زمزمه می کرد، که ما هم از بر شده بودیم، بدون آنکه بدانیم آنگولا چیست؟ چاد کجاست؟
کشورهای قاره ی آفریقا
شعر است، ترانه است، آهنگ است که در ذهن می ماند و هیچ وقت فراموش نمی شود
و زیبا ترین موسیقی، لالایی مادر است
و بهترین خواننده مادر است، با صدایی زیبا...
و بهترین شعر کوتاه جهان، دوستت دارم های مادر است...
با شعر، به فرزندانمان زندگی بیاموزیم.

برشی کوتاه از زندگی دکتر فرزانه لعل میرزاده

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
دو شنبه 7 اسفند 1396 ساعت 2:10 | بازدید : 122 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

خدایا
در این نماز وصل
مرا در آغوش بگیر
محکم....
آنچنان که آرام شوم...
ولبانت را بر پیشانیم بگذار....
و صورتم را نوازش کن....
آنقدر که اشکهایم پاک شود
وقلبم آرام زند
صدایم کن ....
و این بار با اسم کوچکم بخوان
بهشتت را نمی خواهم....
آغوشت را از من نگیر ....
و دستهای تنهایم را رها مکن.
افسانه لعل میرزاده 

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
دو شنبه 7 اسفند 1396 ساعت 2:10 | بازدید : 68 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

افسانه لعل میرزاده:
صدای باد می آید ...
مگر فرهاد در تنهایی چه می گوید؟
صدای ساز می آید ....
مگر لیلی ،سر مجنون چقدر فریاد می خواند؟
صدای ناله می آید ....
زلیخاه از یوسف اش دور است....
چقدر از آسمان اشک ،می بارد
صدای تیشه ،از کوه می آید ...
صدای ترکیدن تاول دستش
صدای لرزش یک قلب عاشق
.....
زمین و آسمان لرزید
عرش لرزید
صدای ناله از منقار مرغ آمین می آید.....
افسانه لعل میرزاده 

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
دو شنبه 7 اسفند 1396 ساعت 2:9 | بازدید : 67 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

دریای فراموشی

نامت را خواهم شست از ذهن مرغان هوا.....
از جوهر خودکار....
و دگر نمی گذارم قلمم با کاغذ
نامت را عشق بازی کند....

چشمهایم را خواهم بست.....
به روی تمام خاطرات....
و ذهنم را خواهم شست....
در دریای فراموشی....
گوش بسپار ....
هنوز مرغان دریایی ،نام تو را ناله می کنند....
ومن چه آسان ،این ناله ها را به قلم می گویم...
قلمم مست می شود و رقص کنان روی کاغذ
با کلمات ،عشق بازی می کند.
افسانه لعل میرزاده 

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دو شنبه 7 اسفند 1396 ساعت 2:9 | بازدید : 76 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

نگفت نه ماه تو شکمم بوده ....
نگفت شیرش دادم.....
نگفت یه عمره می شناسمش....
ازش دفاع کرد ....
چون فقط عاشقش بود ....
می گن کسی که می دونه گناه کاریو بازم ازت دفاع می کنه ،یا مادرته ،یا عاشقته.....
ولی من فقط می گم فقط عاشقته....
حتی اگه پدر باشه ،مادرباشه،خواهر باشه یا بردار ....تا عاشق نباشه ازت دفاع نمی کنه.....
می گن مادر برای دیدنت میاد جهنم .....
من می گم عاشقت میاد برادیدنت ،جهنم
کافیه عاشقت باشه .....
تاقشنگترین باشی....
تا بچگیاتو عاشقی کنه....
تا تحمل نگرانیتو نداشته باشه.....
نه مثل کسایی که ادای عاشقی رو در میارن ،گم و گور شه ،شاید نگرانش شی....
من دیدم ....
کمه ولی هست ....
از پدر ومادر مهربونتر.....
اونی که می گه هر چه هستی ،باش....
اما باش.... 

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دو شنبه 7 اسفند 1396 ساعت 2:8 | بازدید : 79 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

معجزه نکرده ام ....
خودم خواستم ،دوست داشتم که خواسته باشم ،که داشته باشم.....
برای اینکه تنها نباشم ،برای بقای نسلم .....
شاید خواستم کسی به من آرام بگوید....
مادر
من از فرزندانم هیچ نمی خواهم
اگر کسی این وسط بدهی دارد منم
چون او را با اختیار خودم وارد این دنیای بی سرو ته کردم
اگر کسی حرفی برای گفتن دارد اوست ...
و من در مقابل چرا هایش سر افکنده ام
برای خود خواهی ام او را آوردم
بدون اینکه از او اجازه بگیرم
به من می گویند مادر
چقدر است مگر ....
جان که نداده ام نه ماه سنگین تر بوده ام....
و اگر شیرش دادم ،خودم خواستم....
خدا رزقش را داد ....
بادش نکردم....
خودش بزرگ شد
فقط به من می گویند مادر ....
که می داند شاید فرزندانم برای دیدن من ،به جهنم آیند.....
و من به آنها می گویم حلالم کنید که شما را به دنیا آوردم. 

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دو شنبه 7 اسفند 1396 ساعت 2:8 | بازدید : 76 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

آن سبو به خوابم امد
از شکستن اش می گفت
از شکستگی اش می گفت
از او که شکست اش می گفت....
سبو ها را نشکنید
اخریک روز خرده شکستگی هایشان به پایتان می روند
از راه می افتید
به دستتان می روند دستتان ا ز زمین اسمان کوتاه می شود
به چشمتان می رود
به قلبتان می رود
به قلبتان....
یک سبوی دیگر افتاد و شکست ....
خود دانید.... 

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دو شنبه 7 اسفند 1396 ساعت 2:7 | بازدید : 69 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

می گویند آخر مهربانی،غربت است
بمیرم برای آن ضامن آهویی که غریب است.... 

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دو شنبه 7 اسفند 1396 ساعت 2:7 | بازدید : 61 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

می گویند هر که سررفت
از سر برفت
بمیرم برای آن مظلومی که
سرش رفت
ولی از سرش نرفت... 

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دو شنبه 7 اسفند 1396 ساعت 2:6 | بازدید : 67 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

جاده مرا صدا بزن
در پی یار دلنواز
اینکه ندانم از پی
دست بریده می روم
یا از دل داغ خواهرش
بر سر یار بی سرم
جاده مرا صدا بزن
بین حرم دوان دوان
عشق را صدا کنم
بوسه بر آستان حرمش
اصغر و اکبرش صدا کنم
خاک درش به سر زنم
دست وفا به سینه ام
از طلبش حسین گو
دست دعا برآورم
...
جاده مرا صدا بزن
افسانه لعل میرزاده 

@AVANEVIS
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0