تیغ در گلو خواهم زد
بغض را می کشم بیرون
تیر خلاص در قلبم
تا از تپش بایستد و راحت شود این جان
چشم هایم بسته و دگر از معشوق نیست خبر
از دیده برفت و راحت شد جان
باز سوال و جواب
باز فشار قبر و تاریکی
آه ،من از آن دیار شتافتم به دیار حق ،شاید
راحت شوم از دست معشوقان
وای راحتم بگذارید
صد غلط از این دعوت
ناگهان ،پریدم از پریشان خواب
صد سپاس ،معشوقان
صد شکر از چشم بارانی
صد درود بر اینهمه بغض
شعرهایم اگر بگذارند
خوابی آسوده داشته باشم
این قلم
این برگه ها را من
معشوق و بغض خود پندارم
#بغض #افسانه_لعل_میرزاده
آوانویس
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0