ببار باران
سیل شو
آدمنما ها را ببر
نم نم نبار
این طور آلودگی ها
خیس می خورد
نم می کشد
جوانه می زند
بیشتر می شود
بیشتر ببار
مانده بالا به تماشای منی؟
من همینم چتر بسته
صورتم خیس تماشا
پس چرا منتظری؟
نکند می دانی
آسمان زیبا تر است
زمین اینقدر ها هم که می بینی مرتب نیست
زمین حس قشنگی را ندارد
عشق نیست
ایمان نیست
وجدان نیست
زمین جای قشنگی نیست
درآن جا اختیارت را با جبر میگیرند
تو را در کالها محبوس خواهند کرد
تو را هیچ جا مهمان نخواهند کرد
هان میدانی همه گلها مصنوعی ست ؟
همه ی تا بلو هانقاشی ست
همه ی عشقها بی روح است
نکند ابر از اندیشه ی تو آگاه است
شایدم ابر عقیم است
شاید
آوانویس
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0