می توان در تنگنای لحظه ای
عاشق شد
ودر این اندک وقت
با هیچ به همه چیز رسید
میتوان شهرت را
در اوج گمنامی یافت
وفلانی که امروز مشهور است دیروز خود آن گمنام بود
وچرا غمگین شد ؟
می توان غم را در پس پرده ی دل مخفی کرد و به خود زمزمه کرد
من شادم
می توان دید
پشت این دیوار غم
نو ریست به روشنایی دل
می توان پرواز کرد
می توان سخت را آسان دید
لیک
یک سئوال است اینجا
می توان با جان بی دل زیست؟
به گمانم دل من در همین نزدیکیست
دل من گم شده است
پیدا نیست
شاید در میان شب یلدا گم شد
نه دل من سرقت شد
مجرم را باید جست
مجرم را باید یافت
مجرم در همین نزدیکیست
یک سئوال اینجاست
می توان با جان بی دل زیست؟
همه انگشت تعجب به دهان می گیرند
می توان چهره ها را تعبیر کرد
و صدایی می آید
نتوان
می فسرم وبه خود می پیچم
پس من بیدل چه کنم؟
آوانویس
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2