|
|
|
|
|
شنبه 9 ارديبهشت 1391 ساعت 19:47 |
بازدید : 312 |
نوشته شده به دست افسانه لعل میرزاده |
( نظرات )
بر دم بوستان
بوی گل مستم کرد
رنگ گل کورم کرد
چه رنگی چه بویی
وچه زیبا همه گلها
از دستهام پلی ساختم
که محبت جاری شود و عشق تجلی یابد
لیک همه گلها از دور قشنگند و
همه عشقهای بزرگ از نرسیدن بوجود آمده است
خار بود وبدی
که دلم را سوزاند
عشق قطره ی اشکی شد که چکید
ندیدم گلی بی خار
هر گلی خاری داشت
وبدی های بزرگ پشت اندک خوبی پنهان بود
تکیه دادم بر درختی نا امید و غمگین
محو زیبایی گلها شدم از دور
ناگهان گوشه ی باغ
لب جوی
پای درخت مجنون
نرگسی بود که دزدید نگاه نگرانم
لحظه ای نگاهم به نگا هش دوخته شد
عاری از خار بودو بدی
آری
می توان میخک شد وعشق را در نگاه نرگس یافت
نرگس شهلا
آفریننده ی همه گلهاآوانویس
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
|