چه کرد ؟
دل را برد
مرا گذاشت
تا به تماشای رفتن دل گریه کنم
یار ندانسته دلم با خود برد
دل
ای غافل
ای تقصیر کار روزگار
تو چرا دانستی و رفتی ؟
که من اینجا بی دل
که من اینجا بی یار
مشتی خاک هم نیستم
آوانویس
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0