احیا


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام به وبلاگ من خوش آمدید

نظرتان چیست؟

avanevis@






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 85
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 125
بازدید ماه : 279
بازدید کل : 54285
تعداد مطالب : 303
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 303
:: کل نظرات : 52

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 85
:: باردید دیروز : 14
:: بازدید هفته : 125
:: بازدید ماه : 279
:: بازدید سال : 1901
:: بازدید کلی : 54285

RSS

Powered By
loxblog.Com

شعر

احیا
دو شنبه 26 دی 1401 ساعت 13:30 | بازدید : 112 | نوشته ‌شده به دست افسانه لعل میرزاده | ( نظرات )

 باز چشمم به تو افتاد
نفس کم آمد
باز یادم به تو افتاد
تپش باز آمد
بنشین بر در قلبم
دو لتی یا سه لتی
قدمی رنجه کن و باز منور فرما
بنشین نور دو چشمم بنشین
دهلیز نه بر بطن نشین
نفسم رفت و دلم رفت
نبضم دست تو را می‌جوید
دست در گردن من
نبض مرا می‌گیری
قدحی بر قدحی
نفسی بر نفسی
باز فشارم افتاد
نمکی از نمکدان تو را می‌خواهد
باز قندم افتاد
قندی از قند قندان تو را می‌خواهد
شایدم لعل تو را می خواهد
لعل نه عناب تو را می‌خواهد
نبض من باز تو را می‌جوید
قلب من باز تو را می‌خواند
این است طلایی نفسی که گویند
این است
احیا به دو چشمت گویند
این که گفتم شعر نبود
نظم نبود
نثر مسجع هم نیست
دفترم قلقلکی می‌خواهد
شایدم نام تو را روی تنش می‌خواهد.



آوانویس
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست